در این گزارش نقدی کوتاه از سریال «تفنگ سر پُر» را میخوانید.
به گزارش آیفیلم، دو سریال احمدجو یعنی روزی روزگاری و تفنگ سرپر برالگوهای روایتی ژانر وسترن استوار شده است در تفنگ سرپر، برای دو شخصیت اصلی از همان ابتدا شناسنامه و زمان و مکان خاص تعریف می شود و بنابراین شاید کمتر بتوانیم آنها را واجد خصوصیات قهرمانان وسترن بدانیم.
اما در عوض کارگردان و فیلمنامه نویس شرایط را دوباره برای همان دوئل دو نفره مهیا کرده اند ، در این سریال شخصیت های مثبت و منفی ، "سید" (خسرو شکیبایی) و "خان " هستند ظاهرا در یک دوره زمانی هستیم که قدرت خانها در روستا افول کرده و آنها نمی تواند با توسلبه حربه قدرت خود، از مردم روستاها برای خود غلامان حلقه به گوش بسازند. این است که وقتی ارباب - در قسمت چهارم سریال - وارد روستای سید می شود، مردم ، کمتر به او سلام می کنند و احترامش می گزارند و او همیشه از این موضوع بشدت ناراحت است حتی وقتی ظاهرا برای طلب بدهی اش به در خانه یکی از اهالی روستا می رود و پسربچه ای در را به روی او می گشاید و خان همراه با چند فحش به پدر پسربچه سراغ او را می گیرد، پسر ناراحت می شود و سرباز می زند و حتی باعث می شود اسب درشکه خان رم کند و باعث زحمتش شود و حتی ماموش )محمد فیلی ( که ظاهرا درشکه چی خان است و دچار مشکل مغزی است ، از دستورات او تبعیت نمی کند و مرتبا از دست خان فرار می کند. گرچه خان یک بار او را بشدت تنبیه می کند؛ چرا که ظاهرا جز یک مرد دیوانه زبان بسته بی آزار، فرد دیگری را دم دست تر برای آزار دادن پیدا نکرده است.
سید را هم در همین قسمتهای اول می شناسیم او و همسرش بی بی (ژاله علو) در منزلشان به پسران و دختران تعلیم می دهند. سید الفبا را به پسران می آموزد و بی بی به دختران نخریسی و قرآن را تا پیش از نماز را که زمان تعلیم کودکان است ، هیچ کس حق ندارد در خانه را بزند ، حتی اگر آن شخص بزرگترین قدرت منطقه یعنی خان باشد نکته دیگر از این معرفی دقیق و کامل شخصیت ها نوع رفتار مهربان سید نسبت به کودکان است. او در قسمت اول سریال ، تمام شکایت هایی را که والدین بچه ها از خطاهای کوچک فرزندانشان داشته اند می خواند و به گونه ای طنزآمیز و با روحیه ای کاملا کودکانه ، به شماتت این اعمال می پردازد یا در قسمت سوم در یاد حرف "الف " به یک کودک آنقدر اصرار می ورزد و با ملایمت رفتار می کند که تیر خلاص می زند و همدلی کامل تماشاگر را با خود به طور کامل برمی انگیزد.
اما فصل دوئل مورد نظر که در قسمت چهارم مجموعه صورت می پذیرد کاملا با آنچه از معنای متعارف این کلمه در آثار غربی از این نوع در نظر داریم ، متفاوت است.بر همین اساس است که احمدجو در این قسمت یک دوئل ناب پدید می آورد که بر دیالوگ های گزیده گو، ظریف و دوپهلو میان ارباب و سید استوار است یعنی در واقع ، در اینجا دو طرف دوئل به جای نشانه رفتن اسلحه های مکانیکی شان به سمت هم ، از سلاح زبان استفاده می کنند و به جای گلوله ، رگبار کلام را به سوی هم شلیک می کنند البته ترکیب بندی تصویری این دوئل نیز چیزی از دیالوگ های رد و بدل شده کم ندارد. منظورم نشستن پشت به پشت ارباب و سید روی درشکه است که باز هم یک هنجارشکنی و متفاوت نمایی دیگر در مقوله "نوع " است ؛ چرا که معمولا در دوئل دو نفره ، طرفین درگیری رو در روی هم می ایستند و به سمت یکدیگر شلیک می کنند این دوئل دو نفره البته تنها به دیالوگ یا میزانسن ختم نمی شود بلکه در ادامه روایت داستان حالت ضمانت اجرایی نیز به خود می گیرد.
سریال تفنگ سرپر نشان داده است که قابلیت های خاصی را داراست اما صحنه هایی نیز وجود دارند که اگر پرداخت بیشتری برایشان لحاظ می گردید تفنگ سرپرجذاب تر ادامه می یافت مثلا در ابتدای معرفی محل زندگی خان و دار و دسته اش خان روی یک بالکن نشسته و همه عمال او سر به زیر ، پایین تر و داخل حیاط کاملا بی حرکت و ساکن ایستاده اند و این سکون برای لحظاتی طول می کشد جالب توجه این که این سکانس یادآور سکانس مشابه در سریال "روزی روزگاری " است . در اینجا به نوعی حضور احمدجو به عنوان یک کارگردان صاحب سبک دقیقا احساس می شود و بیننده سریعا با سریال روزی روزگاری همذات پنداری می نماید همچنین در قسمت سوم در همان صحنه کتک خوردن ماموش توسط خان که ذکرش رفت ، خان در حین کتک زدن ماموش جملاتی را بر زبان می راند که به علت سلیس صحبت نکردن بازیگر این نقشقابل درک نیست ای کاش در این مورد و پاره ای موارد مشابه احمدجو گفتگوها را آنچنان تنظیم می کرد که خود به تنهایی پیام صحنه یا سکانس را ارائه می نمود به نظر می رسد درموارد اشاره شده گفتگوها تا حدی در حاشیه مانده است و بیننده برای درک این گفتگوها ممکن است دچار مشکل شود.
به هرروی احمدجو کارگردانی است که می داند ساختار روایتی کلاسیک داستان سریالش را چگونه باید شروع کند ، به اوج برساند و پایان بندی کند او کاملا آگاه است که عناصر متعدد روایتی یک سریال 13 قسمتی را در کجاهای آن سریال باید تند و کند، برجسته یا کم رنگ کند و این برای کل جریان سریال سازی صدا و سیمای ما، چیز کمی نیست.
ص گ
خیلی بد بود