پخش زنده
دانلود اپلیکیشن اندروید دانلود اپلیکیشن اندروید
English عربي
3860
-
الف
+

آقای حکایتی اسم قصه گوی ماست

"بهرام شاه‌محمدلو" که معروف به آقای حکایتی است درباره سریال «زیر گنبد کبود» صحبت کرد.

"بهرام شاه‌محمدلو" که معروف به آقای حکایتی است درباره سریال «زیر گنبد کبود» صحبت کرد.

به گزارش آی‌فیلم به نقل از خبر آنلاین، اگر از دار و دسته دهه شصتی‌ها باشید، حتما با شنیدن نام آقای حکایتی، زنگ صدایش در ذهن‌تان تداعی می‌شود و ترانه زیر گنبد کبودش را زیر لب زمزمه می‎کنید. آقای حکایتی اسم قصه گوی ما دهه شصتی‌ها بود، برایمان فرقی نمی‎کرد شب عید باشد یا روزهای عادی سال، مهمانی باشیم یا سرگرم بازی هفت سنگ با بچه‌های کوچه، در همه صورت می‎دانستیم که چه ساعتی باید پیچ تلویزیون را بچرخانیم تا با ترانه زیرگنبد کبود، بلند بلند بخوانیم" یکی بود یکی نبود / زیر گنبد کبود / روبه روی بچه ها / قصه گو نشسته بود"

مرد قصه گویی که با شالی بر گردن و کتاب قصه‌ای بزرگ در دست در چارچوب تلویزیون‌هایمان ظاهر می‌شد و حکایت‌های جدیدش را طوری برایمان نقل می‌کرد که جلوی تلویزیون میخکوب می‌شدیم؛ آن حکایت‌ها آنچنان در پس ذهنمان مانده که با وجود گذشت این همه سال، هنوز هم  ترانه زیرگنبد کبود را از یاد نبرده‌ایم و هر تلنگری پلی می‎شود برای بازگشت به آن سال‎ها تا باز هم دهه دهه شصتی‎ها، این بار نه با همان رسایی صدای کودکی‌شان، بلکه با مرور خاطرات سال‎های دور، با همان هیجان قبل از شروع برنامه و به یاد توشه‌ای که آقای حکایتی ذخیره راه این روزهایشان کرد، بخوانند "قصه گو قصه می‌گفت / از کتاب قصه‌ها / قصه‌های آشنا / قصه باغ بزرگ / قصه گل قشنگ / قصه شیر و پلنگ / قصه موش زرنگ"

حالا هر چند پس از گذشت نزدیک به دو دهه، در میان جیغ و هوراهای خاله‎‌ها و عموهای مجری، نه صدایی از آقای حکایتی به گوش می‎رسد و نه نشانی از او پیدا می‎شود، اما هنوز هم، با گذشت این همه سال" آقای حکایتی" اسم قصه گوی ما دهه شصتی‌هاست. آقای حکایتی این روزها صورتش تکیده‌تر شده، گرد سپیدی بر موهایش رنگ زده، آوای میانسالی بر صدایش خوش نشسته؛ اما صدا و نگرانی‏‌هایش برای کودکان از رمق نیفتاده است، نگرانی‎هایی که در تمام لحظات مصاحبه از پس هر سئوالی گریزی به آن‎ها می‎زد و بارها تکرار کرد که تنهایی کودکان امروز دغدغه این روزهایش هستند.

متن زیر حاصل گفتگوی ما با بهرام شاه‌محمدلو  است:

برویم سراغ مجموعه زیرگنبد کبود در دهه 60 و 70، برایمان بگویید چه مراحلی طی می‎شد تا آقای حکایتی برای بچه‌های دهه شصتی قصه بگوید؟

زیر گنبد کبوددر فکر من شکل گرفت. این برنامه تلاش می‎کرد تا با یک قصه، موضوعی را بیان کند و وظیفه بعدی بر عهده بازیگران بود که به نحوی موضوع را بسط بدهند و مسئله‌ای که در داستان ایجاد شده بود را با کمک آقای حکایتی حل کنند. در این میان، آقای حکایتی به شیوه کاملا غیرمستقیم و بدون آنکه پندی دهد، تلاش می‎کرد تا آن پیام مورد نظر را به مخاطب کودک برنامه منتقل کند. در این لحظات بود که بازیگران با هم توافق می‎کردند که آقای حکایتی قصه‎ای را برایشان تعریف کند و بعد با یک ریتم تند دکور صحنه متناسب با داستان تغییر می‎کرد.

ماجرای آن ریتم تند و تغییر صحنه چه بود؟ آیا فکری در پیش زمینه آن بود؟

بله! حساب شده بود. این شیوه تغییر سریع دکور، بر رفتار بچه‎‌ها به خصوص برای تمیز کردن محیط اطرافشان اثر داشت. به نحوی بعدها به بنده منتقل شد که این کار محاسبه شده و بدون پند و اندرز تاثیرات رفتاری مناسبی بر کودکان گذاشته بود. به عنوان مثال خیلی از کودکان دهه شصتی که الان بنده را می‌بینند از خاطرات دوران کودکی‌شان تعریف می‏کنند و مثال می‎زنند که گاهی پیش می‌آمد که پدر و مادر قبل از دیدن برنامه برای بچه‎ها پیش شرط مرتب کردن اتاق‎هایشان را می‎گذاشتند و بچه‎ها هم  با تکیه بر همان آموزش‎های آقای حکایتی مانند بازیگرهای داستان با ریتم تند اتاق خودشان را تمیز می‎کردند و بعد می نشستند پای برنامه. این یکی از تأثیرات غیرمستقیم برنامه‎ای که تفکری پشت آن باشد.

تماشا و دانلود زیر گنبد کبود

چه شد که شما به عنوان آقای حکایتی به روی صحنه رفتید؟

در سری اول زیرگنبد کبود  ‌تمام کارها را انجام داده بودیم و نیروها و بازیگرها نیز انتخاب شده‎ بودند به عبارتی همه شرایط برای شروع کار مهیا بود و ما تنها به دنبال بازیگری می‌گشتیم تا برای ایفای نقش آقای حکایتی مناسب باشد. افراد مختلفی برای این کار معرفی شدند که متأسفانه هیچ کدام نتوانستند آن بازی که مدنظر ما بود را از خود نشان دهند. نزدیک به 5 تا 6 روز تمام عوامل برای ضبط حاضر می‎شدند اما در نهایت من و ایرج طهماسب که آن زمان کارگردانی هنری مجموعه را به عهده داشت،‌ نمی‎توانستیم بازیگر مناسب برای این نقش را انتخاب کنیم.

همه بودند و آقای حکایتی نبود؟

بله. تا چند روز همین روند ادامه داشت تا اینکه یک روز طهماسب از من خواست که خودم در قامت آقای حکایتی روی صحنه بروم. من در ابتدای امر امتناع کردم اما در نهایت نقش آقای حکایتی را پذیرفتم تا از خسارت مالی بیشتر جلوگیری کنیم.

کتاب قصه که آقای حکایتی از روی آن می‎خواند، یک کتاب کوچک بود. از عوامل برنامه خواستم  قصه‌ها را در دو کتاب بزرگ نوشتند، به خصوص بخش‎هایی که باید من روایت می‌‏کردم، چون من نه داستان‎ها را حفظ بودم و نه اینکه قبلش تمرینی داشتم. با اصرار دوستان قرار شد یک قسمت را تصویر برداری کنیم تا بفهمیم که چه می‎شود. بعد از آنکه حدود 50-60 درصد قسمت اول تمام شد، از بازی من در نقش آقای حکایتی خوش‌شان آمد و اینگونه شد که من آقای حکایتی شدم

چه کسانی زیرگنبد کبود را می‌نوشتند؟

راضیه برومند و ایرج طهماسب گروه نویسندگی بودند.سری اول با نویسندگی آقای ایرج طهماسب در سال 66 کلید خورد. در سال 68 و 74 نیز نویسندگی مجموعه 13 و 14 قسمتی زیرگنبد کبود برعهده راضیه برومند بود. مجموعه آخر به خصوص برای نوروز در نظر گرفته شد که پخش آن از 29 اسفند آغاز و تا سیزدهم فروردین ادامه پیدا کرد. بنده نیز تهیه کنندگی و کارگردانی این مجموعه‎ها را برعهده داشتم.

بازخورد برنامه را در آن دوره داشتید؟

بیشتر نامه و کمتر تلفن را از سوی مخاطب‌ها دریافت می‎کردیم. به دلیل حجم بالای نامه‎ها آنها را به صورت گونی برای مرکز تحقیقات سازمان می‎آوردند. خود گروه کودک و نوجوان نیز که این برنامه در دل آن ساخته می‏‌شد، یک مرکز بررسی داشت که به دریافت و تحلیل بازخوردها می‌پرداخت. بازخوردها آنقدر خوب بود که گروه کودک و شورای طرح و برنامه از ما خواستند تا سری‎های جدید این برنامه ساخته شود. حتی سری سوم که ساخته شد باز هم خواهان ساخت سری‎های بعدی بودند.

یادم می‌آید که دوستی در مدرسه داشتیم که پدر نداشت، می گفت که آقای حکایتی مثل پدر من است و همه حرف‌های شما را مو به مو انجام می‌داد؛ چقدر از این دسته بازخوردها داشتید که نشان می‌داد برنامه‌تان درست به هدف زده؟

نمونه این‌چنینی که شما گفتید زیاد برایم اتفاق افتاده است. به عنوان نمونه یکی از دختربچه‌‎های دهه شصتی وقتی من را دید، گفت که" من پدرم را در جنگ از دست داده‎ام و شما را به نوعی جایگزین پدرم کردم و تمام نکات اخلاقی و آموزشی شما را همچون حرف‌های پدرم می‌پذیرفتم"

جدا از بازخوردهای همان سالها، کودکانی که حالا با گذشت 20 سال خودشان پدر و مادر شده‌اند،‌آنها چه واکنشهایی دارند؟

واکنش‎های این گروه که بسیار عجیب است، واکنشی مملو از مهر و محبت که قابل توصیف نیست. حتی بسیاری از آنها وقتی من را می‌بینند، هیجان زده می‌شوند. مثلا زمانی که دارم رانندگی می‌کنم و ترافیک می‎شود، ناگهان برخی افراد به سمت من می‌آیند و می‌خواهند با روبوسی و عکس گرفتن محبت‌شان را نشان دهند. حتی در یک مراسمی دعوت شده بودم تا جوایزی را به برگزیده‌‏های یک مسابقه تقدیم کنم. وقتی خواستم از سالن خارج شوم با وجود گذشت این همه سال باز هم با محبت مردم مواجه شدم. در پایان آن مراسم اما اتفاقی افتاد که در ذهنم جای گرفت. چند مادر و پدر با بچه‎های 6-7 ساله‎شان کنار من ‎آمدند و از من خواهش کردند تا با آنها عکس بگیرم اما آنچه برای من تازگی داشت این بود که وقتی پدر و مادرها من را به بچه‎هایشان معرفی می‎کردند و می‎گفتند که این همان آقای حکایتی است که برایتان تعریفشان را کرده بودیم، بچه‎ها از دیدن من به شدت هیجان زده می‎شدند و به گونه‎ای رفتار می‎کردند که گویا جز مخاطبان دهه شصت من در آن سال‎‌ها بودند.

اگر بخواهید زیرگنبد کبود جدید را کلید بزنید، دوباره با همان ساختار می‌سازید یا تفاوتهای نسل جدید را هم در نظر میگیرید؟ مثلا کلاه قرمزی را که ایرج طهماسب دوباره ساخت، شاهد بودیم که مردم به ویژه نسلی که از کلاه قرمزی اول خاطره داشتند به سینما می‌رفتند و این فیلم را تماشا میکردند؛ به نوعی کودکان امروزی نمی‌توانستند با کلاه قرمزی جدید رابطه برقرار کنند. آیا شما ساختارتان را برای جذب بچههای امروزعوض می‌کنید؟

من مجبورم این طور بسازم. یعنی اگر کار جدید و متناسب با زمان انجام نگیرد که باید بگوییم ذهن یک جایی گیر کرده و بسته شده است. در واقع این بار کار ما حساس‌تر و سخت‌تر می‎شود. چون باید 2 نوع مخاطب را پای برنامه‎ات نگه داری. یک مخاطب، نسل امروز است که تنهاتر شده و دیگر پدر و مادر کنار او نمی‌نشینند تا برنامه را با هم نگاه کنند. این کودک به تنهایی خو گرفته است. کم کم حتی تمام روابطش با دوستان و همکلاسی‎هاش به این محدود می‎شود که بگوید چه فیلمی دیده، چه بازی انجام داده است. اینها همه یعنی تنهایی. مخاطب دیگر من نسل دهه شصت است و در واقع من دلم بیشتر نگران بچه‌های دیروز است اما بدون شک بچه‎های امروز مخاطب هدف من می‌شوند.

ه خ / س م

نظر شما
ارسال نظر