خصوصیات آثار سعید نعمتالله را به بهانه پخش دو سریال «زیر پای مادر» و «برادر جان» در این گزارش بخوانید.
به گزارش آیفیلم، رستگاران، زیر هشت، جراحت، شیدایی، دیوار، مادرانه، مدینه، میكائیل، پشتبام تهران، زیر پای مادر، عقیق و برادرجان نام مجموعههایی هستند كه نعمتا... تاكنون برای ساخت در تلویزیون نگاشته است. مجموعههایی كه بیشك داستان بخش عمدهایشان را بی اینكه نیازی به جستوجو در اینترنت داشته باشیم، در ذهن داریم و حتی ممكن است در زمان پخش به تماشایشان نشسته باشیم. همانطور كه در شروع این گزارش به آن اشاره شد، آثار نعمتا... در زمان پخش عموما پرمخاطب واقع میشوند و شاید بخشی از این قضیه هم به این برمیگردد كه او همیشه با كارگردانان شناخته شده كار میكند. كارگردانان شناخته شده هم با خود، بازیگران سرشناس به مجموعه میآورند و این فرمول سه بخشی (فیلمنامهنویس، كارگردان و بازیگران) موجب موفقتر شدن آثار میشود. كارگردان پنج عنوان از سریالهایی كه در بالا به نامشان اشاره شد، سیروس مقدم است؛ سه مجموعه را بهرنگ توفیقی و دو مجموعه را محمدمهدی عسگرپور كارگردانی كردهاند و محمدرضا آهنج هم در اولین همكاریاش با سعید نعمتا...، كارگردانی فیلمنامه تازهاش، برادرجان را عهدهدار شده است.
اما آیا جدای از نام كارگردانان، حلقه مشترك دیگری هم میان این آثار دیده میشود؟ جواب مسلما بله است. آثاری كه نعمتا... مینویسد، عموما درونمایههای مشتركی دارند كه در تمام این آثار میشود ردشان را دنبال كرد. درونمایههایی چون عدل و عدالت و تقابل ظالم و مظلوم و خیر و شر كه البته در مواردی به سمت اغراق هم حركت میكنند. دیگر درونمایه مشترك این آثار، لحن دیالوگنویسی برای شخصیتها و مونولوگهایی است كه شخصیتهایش راه و بیراه در قصه میگویند و فقط شنیدن یكی دوتا از این مونولوگها كافی است تا مخاطب زیرك بی اینكه حتی نیازی باشد، تیتراژ مجموعه را ببیند به این نكته كه فیلمنامهنویس آن سعید نعمتا... بوده است، پی ببرد.
در ادامه به بخشی از این درونمایهها میپردازیم.
مثل قهرمانهای نوآر
آدمهای قصههای نعمتا...، در اولین نگاه آدمهایی به تعبیر عامیانه «بامرام» هستند. آدمهایی كه سلوك خودشان را دارند و جهانبینیشان نه برخاسته از نظر و عقاید بقیه كه تحت تاثیر درونیات و جهانبینی ذاتی خودشان است. آدمهایی تكرو كه در خانواده زندگی میكنند و از دیدشان مرام و معرفت و خاكی بودن نهایت ارج و قرب است. به عنوان مثال در همین یكی دو قسمت قبل سریال برادرجان اینطور دیدیم كه حنیف آنقدر شیفته و سرسپرده چاوش است كه برای راضی كردن آراز به سكوت و بر ملا نشدن راز چاوش، خواهرش لیلا را سراغ آراز فرستاده و تلویحا به ازدواج میان این دو نفر ـ كه تا پیش از آن همه مخالف بودند ـ رضایت داد.
در زیر پای مادر هم خلیل دشتی (كبابی) با بازی كامبیز دیرباز، مردی است كه همسر سركشش به فاصله كوتاهی بعد از ازدواج و زایمان، فرزند و همسرش را رها كرده و از خانواده دور شده است، اما خلیل در همه این سالها تنها بزرگ كردن فرزند را به دوش كشیده و غم دوری از همسر و علاقه سالهای دورش به او به رازی در سینهاش تبدیل شده است یا در میكائیل، پلیسی به همین نام (باز با بازی كامبیز دیرباز) كشته شدن دوست صمیمیاش رسول (با بازی كاوه سماكباشی) را توسط اشرار به چشم خود دیده است. او حالا عزم خود را جزم میكند كه برای استقرار نظم و امنیت در منطقه و گرفتن انتقام خون رسول با اشرار مبارزه كند؛ هرچند در این راه آسیبهایی میبیند. در واقع شخصیتهای داستانش عموما تا پای جان از این مرام دست نمیكشند و سیر و سلوكشان حتی از جانشان هم برایشان مهمتر است. مثل قهرمانهای فیلمهای نوآر كه جدال با سرنوشت بر پیشانیشان نوشته شده است و انگار به دنیا آمدهاند تا مبارزه كنند، آدمهای داستانهای نعمتا... هم همینطورند و داستانش بر پایه این جدالها و تلاش برای رساندن اوضاع به صلح و آرامش پیش میرود.
جزیرههای از هم جدا
مهم نیست قصههای نعمتا... به لحاظ تعدد شخصیتها چقدر شلوغ و خانوادههای آن پرجمعیت باشند؛ بـــا ایــــــــن حـــــــــال شخصیــــتهــــــای قصهاش عموما هركدام چون جزیرهای تنها و جدا افتاده از شخصیتهای دیگر هستند و احوال درونیشان را برای دیگر شخصیتها بروز نمیدهند.
در قصه برادرجان، چاوش (با بازی حسام منظور) شخصیتی محوری است كه در راه ازدست ندادن منافع مالی زندگی فردی و وجهه اجتماعی، بار دروغی خانوادگی ـ ندادن سهمیه شوهرخاله و شریك پدرش، كریم بوستان ـ را به دوش میكشد و تمام تلاشش را در راه فاش نشدن این راز به كار میگیرد. آراز (با بازی سجاد افشاریان) جوانی عاشقپیشه و كمی نامتعادل است كه با كابوس عذابهای پدر دستوپنجه نرم میكند و وقتی هم راز چاوش را میفهمد، باز محكوم به سكوت است. ضلع سوم این مثلث را هم حنیف (با بازی كامران تفتی) تشكیل میدهد كه او هم برای خود رازی دارد و بهرغم اینكه به خواستگاری خواهرزن چاوش ـ كه دختری متمول است ـ رفته است، دلبسته دختری است كه راننده تاكسی (با بازی شیوا ابراهیمی) است و با او رابطه دارد.
در آثار قبلی او هم همین جهان شخصیتها و رازهایشان را به گونهای دیگر میتوان دنبال كرد. جهانی كه در آن قهرمانها و ضدقهرمانها در هم تنیده شدهاند و مرز میانشان باریك است. در گذشته كسی كه اكنون قهرمان است، ناگاه رازی تاریك بر ملا میشود و ضدقهرمانهایش هم برای خود دلایلی برای دوست داشته شدن دارند.
ادامه راه كیمیایی یا اطناب و پرگویی؟
از شخصیتها و مرام و سلوك منحصر بهفردشان كه بگذریم، دیالوگنویسیهای خاص و مونولوگگوییهای طولانی شخصیتها، دیگر امضا و خصیصه اصلی كارهای نعمتا... است. آدمهای داستانهای نعمتا... شبیه هیچ یك از افراد جامعه دوروبرمان سخن نمیگویند؛ اسمهایشان هم با خیلیهایمان فرق میكند: چاوش، حنیف، كریم بوستان، خلیل كبابی، غیاث، آهی، مدینه، بلبل، خجسته و ... . اسمهایی كه در جامعه كمتر رواج دارند و در عوض، قهرمانهای داستانهای نعمتا... اینطور نام میگیرند.
او در مصاحبهای كه دو سال قبل، به بهانه پخش مجموعه رمضانی زیر پای مادر با ما داشت، در خصوص نامگذاری شخصیتهایش به جامجم گفته بود: «من معمولا به قبرستان زیاد میروم، روی سنگ قبرها را هم میخوانم و در این بین گاه اسامی بامزهای را پیدا میكنم. اصطلاحا آدم تكهجمعكنی هستم و هر چیزی را كه به نظرم در نگاه اول خاص و جذاب باشد، جمع میكنم.» شاید این دلیلی باشد كه نامگذاریهای شخصیتهای داستانی او را توجیه كند.
آدمهای داستانهای نعمتا... دیالوگهای فلسفی و بازی با كلمات هم كم ندارند. استادند در بینفس حرف زدن و یكسره تكگویی كردن و تا ترمزشان كشیده نشود و كات داده نشود، همینطور به گفتن ادامه میدهند. از سلوك و سیاق شخصیتهای نعمتا... اینطور برمیآید كه او دلبستگیهایی به سبك دیالوگنویسیهای فیلمهای مسعود كیمیایی و حتی دورتر از آن، علی حاتمی دارد، اما اینكه او توانسته ادامهدهنده خوبی برای راه این دو كارگردان باشد یا نه، در عوض در مسیر اطناب و پرگویی از زبان شخصیتهایش حركت كرده است، خود سؤالی دیگر است.
برادرجان؛ یك تغییر مسیر
بعد از پخش مجموعه مناسبتی زیر پای مادر و بعد مجموعه عقیق ـ مجموعه مناسبتی محرمی كه چندان مورد اقبال واقع نشد-حالا به نظر میرسد نعمتا... در تازهترین اثرش قدری سراغ تغییر سبك و مسیر رفته است. زیر پای مادر مجموعه پرحرفوحدیث آن سال بود كه موضوعاتی چون تغییر در پایانبندی و بعد درگیری لفظی كه بین بهناز جعفری و یكی از خبرنگاران در نشست خبری آن پیش آورد، مجموعه را با حواشی مختلفی مواجه كرد. عقیق هم گرچه فضایی تاریخی مربوط به دوران قاجار داشت و از حضور بازیگران شناخته شدهای چون شبنم مقدمی و هدایت هاشمی بهره گرفته بود، اما به دلیل سنگینی فضا و جنس ثقیل دیالوگها و گنگی شخصیتهایش خیلی به مذاق مخاطبان خوش نیامد. شاید همین دو تجربه تلخ پیدرپی جنس كار تازه نعمتا... را متفاوت كرده و از آن مونولوگگوییهای همیشگی و دیالوگهای آهنگوار، اما بیانتهایش كم كرده است. البته دلیل دیگرش هم ممكن است به كارگردانی محمدرضا آهنج برگردد كه زبان و بیانی تازه به این مجموعه بخشیده است. احتمالا با گذشت قسمتهای بیشتر، در مورد برادرجان و اینكه چقدر میتواند در بیان مفاهیم مورد نظر و به سرانجام رساندن داستان شخصیتهایش موفق باشد، میتوان بهتر قضاوت كرد.
ه خ / ص گ