به گزارش آیفیلم، همین چند ماه پیش بود که گوهر خیراندیش سر صحنه مجموعه تلویزیونی «دیوار به دیوار» از ناحیه پا دچار آسیب دیدگی شد و تحت عمل جراحی قرار گرفت. به همین بهانه به عیادت او رفتیم که با همان حال بر سر صحنه فیلمبرداری حاضر شده بود و کار خود را به خوبی انجام میداد. پس از بازی در سکانس مورد نظر، وقت خالی پیدا شد تا با گوهر خیراندیش درباره سالها بازی در سینما، تئاتر و تلویزیون صحبت کنیم و کمی از اتفاقاتی که در این مسیر برایش افتاده است برای ما تعریف کند که خواندن آن خالی از لطف نیست:
خانم خیراندیش یکی از جذابیتهای بازی شما این است که هر نقشی را که ایفای آن را برعهده میگیرید چنان باورپذیر میشود که گویا نقش دیگری به شما نمیآید و فقط همین نقش از شما مقبول میشود. مثلا نقش یک گدا همانقدر با بازی شما خوب درمیآید که نقش یک زن ثروتمند. علت این نوع بازی شما چیست؟
من فکر میکنم رمز و رازی جز خوب دیدن ندارد. یعنی شما هر چیزی را که در زندگی تان اتفاق میافتد را خوب ببینید، یعنی به مطبی میروید یا در کوچه رد میشوید آدمی را میبینید که روزنامه در دست دارد، یا گل فروش سر کوچه را ببیند و هر چیزی که در کنار شما اتفاق میافتد را خوب نگاه کنید خود به خود الگوهای شما از همانها گرفته میشود و من هم آدم کنجکاوی هستم و همه چیز را خوب نگاه میکنم. مثلا وقتی من نقش زن بوشهری را بازی کردم، خانمهای آبادانی بعد از جنگ به شیراز آمدند و خواهر من نیز خیلی سال بود که در آبادان زندگی میکرد و همه این آدمها را دیده بودم و در ذهنم داشتم و سعی کردم تمام الگوهایم را از آنچه دیدم بگیرم. به نظرم همه هنرمندان الگوی خود را از جامعه میگیرند؛ مانند نقاشها، خطاطها و... من هم مستثنی نیستم و از جامعه این الگوها را میگیرم و با کمک کارگردان و متن داستان شخصیت داستان را مال خود میکنم و آن را با تمام خواستههای خودم و کارگردان یکی میکنم. وقتی هم نقش را پذیرفتم و جلوی دوربین میروم و آن را بازی میکنم، میشوم همان آدم نقش و با آن کاراکتر به جلو میروم و نقش را خلق میکنم و این خلق نقش از همان نگاه به جامعه نشأت میگیرد. من برای نقشم یک طراحی کلی در نظر میگیرم که بدانم نقش چگونه راه میرود، مینشیند و صدایش چگونه است و... حتی با اینکه طراح صحنه و لباس داریم من خودم نیز پیشنهاداتم را میدهم و گاهی اوقات لباسهایی که به نقشم نزدیک است را از خانه میآورم و به عنوان پیشنهاد نشان میدهم.
مرحوم جمشید اسماعیل خانی، خیلی برای اینکه شما گوهر خیراندیش بشوید به شما کمک کرد و تا آنجایی که شنیدهام ایشان بودند که شما را به مسیر بازیگری، سینما، تئاتر و تلویزیون آوردهاند.
بله. خُب خدابیامرز جمشید اسماعیل خانی دبیرستان میرفتند و هنوز دیپلمش را نگرفته بود که کارگردانی را شروع کرد و به نظرم جزو نوابغ در این زمینه بود. او گروههای تئاتر دانشجویی و دبیرستانی را راه میانداخت، به رامسر میبرد و کارگردانی میکرد و مینوشت و من را هم برای نمایشنامه عروس انتخاب کرد. بعد از آن ما کارمان با هم شروع شد تا ازدواج کردیم. میتوانم به جرأت بگویم اگر همسرم کمک نمیکرد من نمیتوانستم درسم را بخوانم زیرا اکثرا با من بیدار میماند تا من درسم را بخوانم و ایشان از بچه مراقبت میکرد. در آن موقع اسماعیل خانی سریال «آیینه» را بازی میکرد و مردم او را میشناختند و موقع تحصیل من، ماشین را در دانشگاه پارک میکرد و منتظر میشد درسم تمام شود تا من را برگرداند و خیلی من را کمک کرد.
در آن سالهایی که شما در دانشگاه تهران تحصیل کردید، هنرمندان مهمی با شما در آن دانشگاه بودند و به نظرم دوران درخشانی بود.
بله. خیلیها که امروز بسیار درخشیدند، در آن دوران با من هم دانشگاهی بودند مانند اصغر عبداللهی، کامبوزیا پرتویی، شهین علیزاده، افسر اسدی، رویا تیموریان، مهرانه مهین ترابی، حسن پورشیرازی، مسعود رایگان و خیلیهای دیگر.
شما در سن 20 سالگی نقش مادرشوهر را بازی کردید، خُب این اتفاق برای شما خیلی پیش آمده است که در دوران جوانی نقشی را بازی کنید که مناسب سن شما نباشد. نگران نبودید که نقش خوب درنیاید؟
در واقع هیچ وقت نگران این موضوع نبودم. از همان ابتدا فکر میکردم که یک بازیگر باید بتواند نقشهای مختلف را بازی کند و به خودش ربطی ندارد که صورتش سوخته یا گداس یا هر چیز دیگری، بالاخره نقشش است و باید آن را بازی کند. من نمیدانم این تفکر اشتباه است یا درست اما تقریبا میتوانم بگویم در این موضوع ضرر ندیدم و من همه نقشهایم را با وسواس انتخاب میکنم، نقش را اصلا متر نمیکنم و اگه لازم باشه تصمیم میگیرم که یک نقش کوتاه را بازی کنم. مثلا برای فیلم «محاکمه» گفتند که چند نقش هست شما هر کدام را خواستید انتخاب کنید و من نقش زن افغانی را انتخاب کردم. گفتند نمیخواهید نقش اول زن را بازی کنید و من گفتم که به نقش اول و دوم فکر نمیکنم بلکه به نقشی فکر می کنم که همان ابتدا موقع خواندن من را درگیر کند و ممکن است آن نقش فقط یک خط باشد. برای من مهم نیست طول نقش چقدر باشد و آنچنان به نقشم فکر میکنم و من را حتی تا بعد از پایان کارم من را درگیر میکند که بهتر است بگویم وقتی میخوابم به آن فکر میکنم، غذا می خورم و در کل به آن زیاد فکر میکنم تا نقش بعدی که به عهده بگیرم. نقش جدید که بیاید نقش قبلیام را کنار میگذارم و به نقش جدیدم میپردازم.
شما سرصحنههای فیلمبرداری بسیار دچار آسیب شدید ولی اگر اشتباه نکنم بزرگترین آسیب را سر صحنه «آذر، شهدخت، پرویز و دیگران» دیدید.
بله. سر صحنه فیلم سینمایی «آذر، شهدخت، پرویز و دیگران» بود که سر من شکافت، استخوانم شکست، ریه ام آسیب دید، پشت کتفم تیکه تیکه شد و متاسفانه در کل آسیب شدیدی دیدم وفکر میکنم در طول سالهای بازیگریام بیشترین آسیب را آنجا دیدم اما در فیلم «رسم عاشق کشی» بسیار سخت گذشت زیرا صحنه در برف شدید بود و وقتی که به من خبر دادند دخترم مریض است و خواستم پیش او بروم از راه جنگل رفتیم که جنگل دو شاخه شد و در برف چند متری که وجود داشت راه را گم کردیم؛ من هم ماشین را ترک کردم، پیاده رفتم تا کمک بیاورم و خداوند کمک کرد که در پیچ و خم جادهای کارمندان راه سازی من را پیدا کردند. همان جا به من اطلاع دادند که همین دیروز خرسها یک نفر را خورده بودند و من در آن لحظه فقط فریاد میکشیدم و اشک میریختم که پیدا شدن آن آدمها کاملا معجزه وار بود.
***مصاحبهکننده: هانیه خاوری برای وبسایت آیفیلم**
بازيشون تو همه نقش ها عاليه. هميشه سلامت باشن