مجموعه «آئینه» را خیلیها هنوز به خاطر دارند، سریالی که در فضای دهه شصت و روزهای دشوار جنگ و تحریم و تنگناهای اقتصادی، بهانه دورهمی خانوادهها بود. هنوز شیرینی خاطرات آن روزها زیر زبان خیلیها مانده، سالهایی که همه چیز ساده و بی آلایش بود...
بعدها متوجه شدیم خاطره ساز کودکیهایمان، همان بازیگر بذلهگو وشوخطبع فیلمها و سریالهایی چون «جیببرها به بهشت نمیروند»، «پرده آخر»، «خانه به دوش» و... است. مردی که این روزها خسته از ناسپاسیها به شهر آبا و اجدادیاش قزوین، پناه برده. اوقاتش را با خواندن کتاب و نوشتن فیلمنامه سپری میکند. گهگاهی به قهوهخانه میرود و تنهاییاش را در جمع دوستان به دست فراموشی میسپارد. او مدتهاست از ته دل نمیخندد، به قول خودش خندههایش برای شادی دل مردمی است که به دیدن چهره بشاش او عادت کردهاند...
استقبال مخاطبان از پخش مجدد مجموعه تلویزیونی «آئینه» بهانهای شد برای نشستن پای درد دلهای «غلامحسین لطفی» و مرور خاطراتمان از سریال «آئینه»...
سریال «آئینه» با گذشت سه دهه هنوز هم حرفهای زیادی برای مخاطب دارد، یکی از دلایل مهم موفقیت و اقبال مردم به این مجموعه پرداختن به مشکلات مهم و همهگیر در خانوادههای ایرانی بود. آیا شما هم برای ساخت این مجموعه به قول امروزیها اتاق فکری داشتید؟
چند سال است که واژه اتاق فکر مد شده... اتاق فکر مجموعه «آئینه» خلاصه شده در غلامحسین لطفی! شاید فکر کنید از خودم تعریف میکنم، اما نه! همه سوژهها و موضوعات پیشنهاد خودم بود، کسی برای کار در حوزه اجتماعی پیش قدم نمیشد، ذکر خاطرهای در این مورد خالی از لطف نیست، همان سالها طرحی به دفتر گروه معارف اسلامی فرستاده شد، طرح ده دقیقهای با نام زشت و زیبا. به هر فردی طرح ارائه شد از ساختش سر باز زد تا رسید به دست من. وقتی خواندم احساس کردم جای کار دارد و میتوان از دل این طرح مجموعهای خوب ساخت. کار را برای زمان 45 دقیقه کامل کردم، البته تصویب طرح با مشکلات فراوان انجام شد. از همان زمان سوژهها را به نویسندگان میدادم، آنها مینوشتند و من بازنویسی میکردم. جامعه و معضلاتش را میشناختم، به خصوص در آن سالها یعنی دهه 60، جنگ تازه شروع شده بود و جامعه التهاب داشت، مردم سرگرمی نداشتند و «آئینه» اولین سریال خانوادگی تلویزیون بعد از انقلاب بود. سریالی که مردم خانوادگی نگاه میکردند، جالب بود که از دل همین سوژ هها مرحوم شاپور قریب چند فیلم پر فروش ساخت.
ظاهراً با گذشت این سالها مشکلات خانوادگی در لایههای مختلف جامعه به قوت خود باقی ماند، شاید دلیل استقبال دوباره از سریال «آئینه» همین دردهای مشترک باشد...
همینطور است، صد درصد با شما موافقم! البته مشکلات چندین برابر شده است. حالا وجود تکنولوژیهای عجیب و غریب را هم اضافه کنید، کلی دردسر درست کرده... در همین سریال «آئینه» یکی دو قسمت به مشکلات آپارتمان نشینی پرداختیم. خاطرم هست داستان یک قسمت پرورش مرغ و خروس در آپارتمان بود! زندهیادان جواد خدادادی و مهین شهابی با هنرنمایی خود معضلات ناشی از بیتوجهی به حقوق دیگران و رعایت نکردن حال همسایهها را به زیبایی به تصویر کشیدند، حالا که آپارتمان نشینی همهگیر شده این دست مشکلات کمتر شده؟ معضل آپارتمان نشینی نداریم؟ باید اعتراف کرد که نه تنها حل نشده بلکه پیجیدهتر و عمیقتر شده، روابط همسایگی و حُسن همجواری از بین رفته. حالا احترامها ظاهریاست، همسایهها از احوال هم بیخبر هستند.
ارتباط شما به عنوان کارگردان سریال با مخاطبانتان چطور بود؟ بازخوردی از مردم دریافت میکردید؟
بسیار و فراوان... نکته اول اینکه مردم با شخصیتهای مجموعه «آئینه» همذاتپنداری میکردند. مثلا خانم خانه با مهین شهابی یا پدر خانواده با اسماعیل محرابی و...، برای مردم جالب بود که در خانواده خودشان چشم و همچشمی میدیدند و در این سریال هم به این مشکل اشاره میشد. باور کنید ما هر روز چندین گونی نامه از مردم دریافت میکردیم! اتفاقا بعضی اوقات سوژه ساخت قسمت بعد از همین نامهها پیدا میشد.
چند گونی؟! فرصت مطالعه این همه نامه را داشتید؟
(با خنده) بله در گونی برای ما نامه میآوردند و من همه نامهها را میخواندم؛ البته بعضی مشکلات و درد دلها طوری بود که ما امکان پرداختن به آنها را نداشتیم، مثلا مشکلات زناشویی را مطرح میکردند و کمک میخواستند، کاری برای اینجور مخاطبان نمیتوانستم انجام بدهم آن هم در فضای انقلابی و پُرشور دهه 60، با این حال مشکلات را یادداشت و سعی میکردم در حد توان در متنها استفاده کنم.
شما گفتید جامعه شناس خوبی هستید، چه طور این شناخت دقیق در شما شکل گرفت؟
دوستی از من پرسید تو که زن و بچه نداری چه طور از مشکلات خانوادهها خبر داری؟ در پاسخش این ضرب المثل زیبا را شاهد آوردم؛ "نخوردیم نون گندم، دیدیم دست مردم" (با خنده) ولی جدای از شوخی، من در این جامعه زندگی میکنم و مهمتر از همه اینها نوع نگاه من به هنر است که بسیار جدی است. در سالهای حضورم در دانشکده هنرهای زیبا، زیاد به پارکها میرفتم و با مردم صحبت میکردم، از مردم فیلم و عکس تهیه میکردم، به رفتارها و چهره مردم دقت میکردم چون میخواستم در مورد جامعه بیشتر بدانم و مردم را کاملتر بشناسم. همین الان میتوانم برای بازنشستهها صد قسمت سریال بسازم چون تحقیقات کاملی انجام دادم، اما متاسفانه کسی ما را تحویل نمیگیرد! در خیابان بیتفاوت رد نمیشوم و ساعتها روابط مردم را نگاه میکنم، رفتار مردم در اتوبوس و تاکسی را بررسی میکنم. من از جوانی عاشق این بودم که مردم را بشناسم، هنوز هم این کار را انجام میدهم اما چه فایده...
بعد از ساخت سریال «آئینه»، با اینکه سریال به شدت دیده شد، تا سالها بیکار بودم اما بدون وقفه مینوشتم و تحقیق می کردم؛ میدانم که همه اینها بعد از مرگم دیده خواهد شد.
برای هنرمندی مثل شما که حتی تلخیهای جامعه را با امیدواری برای بهبود اوضاع به تصویر کشیده این ناامیدی سزاوار نیست...
از واقعیت نمیتوان گریخت! بیشتر از این افسوس میخورم که میدانم بعد از مرگ من آقایان به این خانه خواهند آمد و فیلمنامهها و سناریوها را خواهند دید و آن زمان از من به عنوان فرهیخته گرامی یاد میکنند، ولی دیگر فایدهای ندارد. من در حال حاضر در اوج پختگی و آمادگی هستم اما...
مردم مرا با لبخند و شادی به یاد میآورند، اما حالا این لبخند اگرچه هنوز هم هست اما دیگر عمق ندارد و کاملا ظاهری است. من با مردم رابطه خوبی دارم و مردم دوست دارند من را بدون لبخند نبینند. لبخند این روزهای من برای شادی دل مردم است.
جوانترها شما را با کارهایی که در حوزه طنز انجام دادهاید بیشتر میشناسند، حال آنکه کارهای نخست شما بهویژه سریال «آئینه» یک کار جدی بود که برخی اوقات در بیان معضلات، تلخیهایی هم داشت؛ این تغییر مسیر چطور اتفاق افتاد؟
بله، متاسفانه همینطور است! دوست نداشتم با کار طنز معرفی شوم اما در مملکت با هر کاری که دیده شوی تا پایان فعالیت هنری همان نقش به تو پیشنهاد می شود. وقتی مجموعه طنز بازی میکنی مدام به تو رُل طنز پیشنهاد میشود. من اسیر همین گرداب شدم اما با شناخت پیش رفتم و همانطور که درام را کاملا میشناسم، شناخت جامعی هم از طنز دارم. کار طنز اتفاقاً گهگاه گزشها و اشارههایی دارد که با زبان معمولی سخت بیان میشود.
هیچ وقت به این فکر نیفتادید که مجموعهای مثل سریال «آئینه» اما این بار با نگاهی به مشکلات خانوادههای امروزی بسازید؟
متاسفانه مشکلات امروز جامعه ما فراوان است. فکر میکنم برای پرداختن به معضلات اجتماعی صراحت لازم است، مطمئن نیستم مسئولان ما الآن این سعه صدر را داشته باشند. جامعه پوست انداخته؛ خاطرم هست اوایل انقلاب اگر کسی 5 قرص نان داشت دَرِ خانه همسایهها را میزد و نان را میداد تا بقیه هم داشته باشند، اما الان از حال همسایه دیوار به دیوار خود بیخبریم. من سالها طرحهای مختلفی به صداوسیما ارائه کردم اما جوابی از کسی نگرفتم.
برگردیم به سریال «آئینه» و سالهای دهه شصت و یکی از نقاط قوت کار شما که بازیهای خوب بازیگران سریال بود، این هنرمندان را که خیلیهایشان با کار شما به عالم هنر معرفی شدند، چطور گرد هم جمع کردید؟
در اداره تئاتر کارگردان بودم و همانجا با هنرمندانی مثل مهین شهابی و اسماعیل محرابی و تعدادی دیگر از بازیگران آشنایی داشتم. حتی گوهر خیراندیش هم زمانی که به تهران آمد برای اولین بار در این سریال مقابل دوربین تلویزیون رفت. من تلاش کردم هر هنرمندی را که به نقشهای ما مرتبط است برای بازی دعوت کنم. از هنرمندان حرفهای چون خانم شهابی و آقای خدادادی تا جوانهایی مثل مرجانه گلچین و آشا محرابی که با بازی در این کار شناخته شدند.
از آنجایی که بیشتر بازیگران این مجموعه از اهالی تئاتر بودند جلسات دورخوانی هم داشتید؟
بله، چه اشاره خوبی! ما هر چهار روز یک قسمت ضبط میکردیم و روز اول به صورت کامل دورخوانی داشتیم. جالب بود که تمام قسمتهای این مجموعه در یک آپارتمان ضبط شد و با نوآوری تلاش کردیم بیننده متوجه نشود.
بعد از آسیب دیدگی که سر صحنه یک سریال داشتید و مدت زیادی شما را خانه نشین کرد، شنیدیم که برای بازی در یک فیلم از شما دعوت شد، از کار جدید برای مخاطبان ما بگویید...
به دلیل شکستگی پا مدت زیادی بیکار بودم اما قرار شده تا در فیلم سینمایی فریدون جیرانی از دوستان قدیمی و با معرفتم به نام «خفگی» بازی کنم. شاید باور نکنید زمانی که سر صحنه پایم شکست، هیچکس حتی همکارانم در آن کار حالی از من نپرسید!
*مصاحبهکننده: غزل نهانی برای وبسایت آیفیلم (آذر 1395)
آقای لطفی بازیگر بسیار خوبی هستند و من نمی دونستم ایشان آئینه را کارگردانی کردند. سریال آئینه یکی از بهترین سریالهای اون دوران بود.
خدا ایشون رو حفظ کنه....
مطالب جالبی از سریال آئینه گفتن. کاش اینطور سریالها هم الان ساخته شه.