ایرانگردی
در این گزارش دلایل محبوبیت مجموعه عروسکی مدرسه موشها را مطالعه میکنید.
به گزارش آیفیلم، مدرسه موشها، یکی از کارتونهای نوستالژیک دهه ۷۰ به شمار می آید. دهه ۶۰ بود و تلویزیون و دغدغه برنامهسازی برای کودکان با پیامهای اخلاقی؛ دغدغه الگوسازی رفتارهای درست برای کودکان که نخستین مواجهه آنها با اجتماع، دبستان و مدرسه بود.
در مدرسه موشها، انتخاب موشها در واقع بچهموشها به عنوان قهرمان اصلی یک جذابیت اولیه و بالقوه داشت که با تمرکز بر لوکیشن مدرسه و خارج نشدن قصهها از محیط مدرسه و کلاس، این محوریت تا انتهای مجموعه حفظ شد. این تمرکز و تداوم باعث شد بتدریج این موشهای بامزه به کاراکترهایی ملموس و آشنا که عادات، تکیهکلامها، نقاط ضعف و قوت تبدیل شوند. آنها برای مخاطب جذاب شد و به دلیل بهره گرفتن هوشمندانه از این ویژگیها هیچ وقت تکراری و خستهکننده نشدند. این ویژگی بیش از هر چیز به مرحله خلق شخصیت روی کاغذ و تطابق کاراکتر نمایشی با عروسکهای طراحی شده بازمیگشت.
شخصیتهایی که مشخص بود در تعامل تنگاتنگ نویسنده، عروسکساز، عروسکگردان و صداپیشگان شکل گرفتند. در واقع طراحی این کاراکترها با توجه به گروه سنی که قرار بود مخاطب این سریال باشند به شکلی سهل و ممتنع شکل گرفت و جذابیت اصلی خود را نیز از دل همین سادگی گرفت.
شخصیتهای نمایشی که براساس یک ویژگی، نقطه ضعف یا قوت طراحی شدند و نامگذاری و طراحی شکل آنها هم بر همین اساس پیش رفت و باعث شد مخاطب کودک بتواند بسرعت آنها را بشناسد. کاراکترهایی مثل کپل که شکمو بودن ویژگی متمایزکننده او بود و این ویژگی در همه رفتار و گفتار او خودنمایی میکند و شکم بزرگش با آن بلوز قرمز با خالهای سفید همین وجه را برجسته میکرد. در کنار شخصیتپردازی ساده و قابل درک و طراحی عروسکی متناسب با ویژگیهای نمایشی، صدا و شکل بیان صداپیشگان این عروسکها نیز نقش مهمی در باورپذیری آنها داشت و حمید جبلی به بهترین شکل ممکن صدای این عروسک چاق و شکمو را خلق کرد. عینکی نمونهای از شاگردهای زرنگ و منظم و مبصرمآب بود که همیشه عینک به چشم داشت و مهدی میگانی و رضا پرنیانزاده به جای او حرف میزدند. نارنجی حساس و زودرنج با تکیهکلامهای خاصی که فاطمه معتمدآریا به آن جان میبخشید همیشه یک لباس نارنجی به تن داشت. دمباریک یک بچه موش ساده و ضعیف بود که همیشه گول رندیهای کپل را میخورد و خواهر کوچولویی به نام موش موشک داشت که میخواست زودتر به مدرسه برود. این کاراکتر با صدای ایرج طهماسب جان گرفت. دم دراز، شاگرد شر و شیطان کلاس بود که بیش از همه کپل و نارنجی را اذیت میکرد و راضیه برومند و مسعود کرامتی به جای او حرف میزدند. سرمایی، خوشخواب و گوش دراز هم با تکیه بر نامهایشان از سرما، بیداری و صدا گریزان بودند و این ویژگیها هر بار به گونهای آنها را به قصه پیوند میداد. سرمایی با کلاه بافتنی که تابستان و زمستان روی سرش بود و صدای آزاده پورمختار، خوشخواب با آن چشمان نیمبسته و بالشی که انگار به گردنش چسبیده بود و صدای مجید شناور و راضیه برومند و گوش دراز با آن گوشهای بزرگ که هر صدایی را زودتر از بقیه تشخیص میداد و همیشه ورود آقا معلم را به همه خبر میداد، با صدای مرحوم کامبیز صمیمی مفخم از دیگر کاراکترهای جذاب این مجموعه عروسکی بودند. در نهایت آقای معلم تنها آدم بزرگسال این جمع عروسکی بود که با صدای زنگدار ناصر غفرانی دیالوگهایش با بچههای کلاس در ذهن میماند و بخصوص در دهه ۶۰ الگوی یک معلم خوشاخلاق و دوستداشتنی بود.
برای تماشا و دانلود مجموعه عروسکی مدرسه موشها لینک زیر را کلیک کنید:
قصههای هر قسمت از مجموعه با تکیه بر لوکیشن و شخصیتهای نمایشی ثابت، به نوعی برگرفته از مسائل مبتلابه و ساده جاری در کلاس درس و روابط دانشآموزان و معلمشان بود که در عین قرینهپردازی ظریف، درامهای ملموس و باورپذیر را با چاشنی طنز میساخت آن هم با بهره گرفتن از امتیازاتی که تعمیم دادن به جمعیت موشها به کار میداد. اینگونه بود که مدرسه موشها با آن ترانه تیتراژ که هر بخش آن را یک کاراکتر با تکیه بر ویژگیهایش همسرایی میکرد و ترانه «میرم مدرسه» که دم باریک با جیبهای پر از فندق و پسته در راه مدرسه میخواند، نهتنها این موشهای عروسکی را به کاراکترهای محبوب سه دهه برای کودکان و بزرگسالان چند نسل تبدیل کرد، بلکه به نوعی مهر تائیدی زد بر سلیقه هنری سازندگان خود که هر بار زاویه نگاهشان را معطوف به موضوعی کردند نتیجه کار با تکیه بر حساسیتها و ذوق هنریشان منحصر بهفرد و محبوب شد.
ه خ / س م