ایرانگردی
نقد و تحلیل سریال «ستایش» را در این گزارش بخوانید.
به گزارش آیفیلم، سریال ستایش یک اثر تراژیک است. فرمول تراژدی عشق به علاوه مرگ است. (عشق+ مرگ). روایت در این آثار بر اساس یک زوال تدریجی پیش میرود. در این نوع آثار ما با یک استحکام و قوت ظاهری و صوری مواجه ایم که کمکم متوجه توخالی بودن آنها میشویم. این زوال تدریجی، احساس دوگانه و متضاد در مخاطبان ایجاد میکند و این تضاد مخاطبان را وادار میکند که با علاقه به دیدن سریال ادامه دهند. این فیلمها بر اساس روایت خطی استوارند که مخاطب در عین حالی که میتواند پایان سریال را حدس بزند اما برای دیدن آن صحنهها با چشم خودش روز شماری می کند. به نوعی مخاطب منتظر است با سقوط و زمین خوردن حشمت فردوس دلش خنک شود.
ما در سریال ستایش با عظمت و ابهت و استحکام خانواده «حشمت فردوس» مواجه ایم. در چند قسمت اول با عظمت صوری این خانواده آشنا میشویم. برای اینکه مخاطب خوب بفهمد که ما با یک خانواده با عظمت مواجه ایم، کارگردان یک خانواده پدرسالار را به تصویر میکشد که قدرت در دست پدر خانواده متمرکز است. حشمت فردوس هم دارای قدرت اقتصادی است و هم قدرت سیاسی و هم دارای قدرت شخصیتی. داریوش ارجمند به خوبی توانسته از عهده به نمایش کشیدن این خصوصیات برآید. عظمت و شکوه و ابهت حشمت فردوس در قسمتهای اولی سریال در ذهن مخاطب جاگیر میشود. مخاطب هم از این ابهت و شکوه لذت میبرد و هم از آن بیزار است. چون این ابهت و عظمت سبب کبر و غرور شده است. حشمت فردوس بر بلندی نشسته است که چشمش قادر نیست، موریانههایی که ریز ریز پایههای این بنای عظیم را میخورند، ببیند. سریالها هر چه جلوتر میرود، مخاطب بیشتر امیدوار میشود که حشمت فردوس باید بشکند و خرد شود.
عظمت حشمت فردوس از دو سو مورد حمله قرار میگیرد. در یک سو ستایش ایستاده و در سوی دیگر انیس. ستایش و انیس دو موریانهای هستند که نرم نرمک حشمت فردوس را میشکنند تا حشمت فردوس حسرت روزهای جوانی خود را بخورد. روزهایی که او از صبح تا شب به دنبال یک لقمه نان میدوید و شبها در یک دخمه میخوابید اما دل خوش داشت. البته میتوان به نق زدنهای متوالی مردمان ایران زمین هم ربط داشته باشد که همیشه دل خوشی را به زمانهای گذشته نسبت میدهند و حال را وضعیتی نا به سامان میدانند. در حالی که گذشته هم یک روز، حال بوده است.
تمام ماجراها از درگیری طاهر با حشمت فردوس آغاز میشود. طاهر عاشق ستایش میشود و حاضر است با ستایش، چشمش را به همه ابهت حشمت فردوس فرو ببندد. طاهر چون در عظمت عشق غرق است، نمیتواند اهمیت و جایگاه حشمت را درک کند. طاهر با این کارش به جنگ با حشمت فردوس میرود. سلاح طاهر عشق است و سلاح حشمت فردوس، ثروت و منصب و جایگاه.
از سوی دیگر حشمت فردوس مورد هدف کینه و حسادت انیس قرار میگیرد. انیس مانند مار زهرآلودی در آستین حشمت فردوس جا خوش کرده است و منتظر فرصت مناسبی است تا سر بیرون بیاورد و زهر خودش را بریزد. انیس با فراهم شدن اولین شکاف و فاصله از فرصت استفاده میکند و لباس رزم میپوشد و به میدان میآید و مهلک ترین زخم را بر پیکر خانواده فردوس وارد میکند. انیس سبب میشود طاهر بمیرد. طاهر میمیرد و با مردن طاهر خیلی چیزها عوض میشود.
تراژدی و مرگ
یکی از چیزهایی که مخاطبان را شگفت زده کرده، مردن بیش اندازه شخصیتهای سریال است. مرگ، چیزی بود که در این دست سریالهای ایرانی سابقه نداشته است. چون بسیاری سریالها بر اساس عشق بود تا مرگ. اما سریال ستایش مبتنی بر تراژدی است و به همین خاطر در آن مرگ نمود و بروز بیشتری دارد. برای اینکه نسبت تراژدی و مرگ را متوجه شویم خوب است داستان تراژیک معروف هملت را به خاطر بیاوریم. تراژدی که روایت زوال و اضمحلال است با مرگ نسبت محکم تری برقرار میکند. چون عشق است که زندگی را میسازد و امید به زندگی را افزایش میدهد. اما مرگ با نابودی و اضمحلال هم سو است. به همین خاطر مرگ برای انسانها بسیار تراژیک است. انسانها هر کاری میکنند تا مرگ و یاد مرگ را فراموش کنند و نشانههای مرگ را از زندگی روزمره خود دور سازند.
ه خ / س م