ایرانگردی
در این گزارش با آثار استاد "جمشید هاشمپور" بیشتر آشنا شوید.
به گزارش آیفیلم به نقل از سایت برترینها، ما قهرمانها را دوست داریم. ماجراهای شخصیتهای اسطورهای و افسانهای را برای کودکانمان تعریف میکنیم و از آدمهای معمولی هم قهرمان میسازیم. سینما و مخاطبش هم طبیعی است که قهرمانها را دوست داشته باشند. سینمای قهرمانپرور، سینمایی که قهرمان را در مقابل نیروهای شر قرار میدهد، شاید محبوبترین سینما میان مخاطبان باشد. برای کودکان، قهرمان تخیلی کتابهای کمیک و برای بزرگسالان، قهرمانهای جنگهای تاریخی، یک جاذبه مهم هستند.
سینمای ایران، قبل از انقلاب پر بود از قهرمانهای کلاهمخملی. قهرمانهایی که کافه را به هم میزدند و دست دختر معصوم ماجرا را میگرفتند و میبردند آب توبه بر سرش میریختند. قهرمانهایی فقیر که عاشق دختر پولدار میشدند و دنیا را به هم میزدند تا به عشقشان برسند. قهرمانهایی یکهبزن که در کوچهپسکوچههای تهران، با چاقو از ناموسشان دفاع میکردند.
سینمای بعد از انقلاب، اما مسیر متفاوتی داشت. سالهای اول، ستاره سازی و در ادامه آن، قهرمانپروری در سینما مذموم بود. شاید آن موقع فکر میکردند کسی به قهرمان نیاز ندارد. اما شروع جنگ تحمیلی بار دیگر، قهرمانها را به پرده سینما آورد. قهرمانهای جوانی که در خط مقدم جبهه میجنگیدند و بار دیگر از ناموسشان دفاع میکردند، به یادمان آورد که چقدر به قهرمان نیاز داریم. سینمای جنگ تحمیلی، علاوه بر اینکه از رشادتهای قهرمانهای گمنام میگفت، ژانر جنگی و اکشن را هم برای اولین بار به مخاطبان سینمای ایران معرفی کرد. ژانر اکشن هم بدون یکهبزن و قهرمان که معنایی ندارد.
اینگونه بود که جمشید هاشم پور بعد از چند سال دوری از سینما، به پرده بازگشت. هاشمپور با سر تراشیده، چشمان پرنفوذ و کاریزمای ذاتی که داشت، تبدیل شد به قهرمان شکستناپذیر دهه شصت سینمای ایران. شمایل قهرمان سر تراشیده، که مثل سیلوستر استالونه و آرنولد شواتزنگر، با آدم بدها میجنگید و حقطلبی میکرد، مهمترین قهرمان سینمای ایران بعد از انقلاب است که طی یک دهه و حتی بیشتر، مخاطبان را به سینما میکشاند و آنها را تحت تأثیر قرار میداد.
به همین مناسبت مروری میکنیم بر ماندگارترین نقشآفرینیهای او.
۱. تاراج – زینال بندری
«تاراج» به کارگردانی ایرج قادری، محصول سال ۱۳۶۳ است. فیلمنامه «تاراج» را علیرضا داوود نژاد با زیرکی محض به نگارش درآورده است. سالهای ابتدای بعد از انقلاب است. جمشید هاشمپور، هنوز یک بازیگر کمتر شناخته شده است و هدف سینمای دولتی آن روزها، میدان دادن به فیلمهای ارزشی و اخلاقی است. در این میان، «تاراج» قهرمان و ضدقهرمان میآفریند و با برگرداندن زمان به عقب، موقعیتی میآفریند که ضدقهرمان، یعنی زینال بندری که یک قاچاقچی اعدامی است بتواند در کنار قهرمان داستان کنش داشته باشد و حتی به یک شخصیت سمپاتیک تبدیل شود و از قهرمان جلو بزند. البته «تاراج» بااینکه ریتم و ضرباهنگ خوبی دارد، اما حفرههای دراماتیک زیادی هم دارد. بااینحال، زینال بندری و شمایل جمشید هاشم پور ازاینجا متولد میشود و ماندگار میشود.
۲. عقابها – تکاور
ساموئل خاچیکیان، جنایی ساز اوایل دهه سی سینمای ایران که به هیچکاک ایران هم شهرت داشت، بعد از سالها شکست، پرفروشترین فیلم سال ۶۴ و پرمخاطبترین فیلم تاریخ سینمای ایران را میسازد. خاچیکیان که در مقابل سینمای فیلمفارسی به حاشیه راندهشده بود و هیچگاه حاضر نشده بود در مقابل این جریان سرخم کند، با «عقابها» یک داستان واقعی، پر تعلیق و پرحادثه را به سینما میآورد که نفس ژانر اکشن را در تاروپود خود دارد. سینمای نحیف آن روزها، نمیتوانست بیگ پروداکشنی که «عقابها» نیاز داشت را در اختیار خاچیکیان قرار دهد. به همین دلیل او بامهارت مثالزدنیاش در تدوین، از تصاویر آرشیوی استفاده میکند و جنگهای هوایی را به تصویر درمیآورد و در کنارش، قهرمانهایی را به مخاطب نشان میدهد که به دل عراقیها میزنند و دلاوریهایشان بیننده را بهتزده میکند. هاشم پور در نقش تکاور بالباس کردی، میشود یک نینجای واقعی. او که بعد از «تاراج» به چهرهای شناختهشده تبدیلشده بود با «عقابها»، موقعیتش را بهعنوان یک بازیگر اکشن و یک قهرمان کامل به تثبیت میرساند.
۳. مادر – جمال
یکی از آخرین فیلمهایی که علی حاتمی ساخت، «مادر» بود. حاتمی در «مادر» از منظر یک قصه ساده، دو روایت موازی را تعریف میکند. مادری که روزهای آخر عمرش، بچههایش کنارش جمع میشوند و با اختلافات و دعواهای همیشگی روزهای خوش کودکی را زنده میکنند و زنی که رهسپار سفری است به دیار معشوق. «مادر» علی حاتمی، با موسیقی بینظیرش، بازیگران توانمند و روایت جذابی که دارد بیشک یکی از ماندگارترین آثار سینمای ایران است. جمشید هاشم پور هم در روزهایی که یکهبزن سینما بود، با «مادر» ریسک میکند و در شمایل متفاوتی حاضر میشود. جمال پسر پدر است از زنی که در روزهای تبعید اختیار کرده است. ورود جمال به میان فرزندان مادر که همچنان باهم مشکلدارند یک چالش تازه است. اما جمال، آرام است، خوشاخلاق است و با گویش شیرین جنوبیاش، همانقدر که خودش را میان بقیه فرزندان جا میکند، به نقشی ماندگار در ذهن مخاطب هم دست مییابد.
۴. پرده آخر – بازرس رکنی
واروژ کریم مسیحی، در اولین تجربه فیلمسازیاش، یک درام پر تعلیق و جذاب میآفریند. «پرده آخر»، بافرم فیلم در فیلم، یا بهتر است بگوییم نمایش در فیلم، قصهای نامتعارف با گرهافکنی و گرهگشایی متفاوتی عرضه میکند. جمشید هاشم پور با «پرده آخر» یک ریسک موفق دیگر را تجربه میکند و شمایل قهرمانیاش را بهکل کنار میگذارد. بازرس رکنی، نه کماندو است و نه اکشن خاصی دارد. او که انگار بیشتر با میخچه پایش درگیر است، در کنار دیگر کاراکترها، فضای پررمزوراز روایت را بهخوبی به بیننده القا میکند. آنچه بازرس رکنی را به شخصیتی مهم در «پرده آخر» تبدیل میکند، تنها مربوط به نقش او در افشاسازی نیست. هاشمپور، با شمایل مرموزش، بازرسی را به تصویر درمیآورد که در ظاهر بیآزار و خنثی است، اما از همان اولین حضورش، تأثیری مهم بر روی کاراکترها میگذارد و بیننده را قانع میکند که باید از او حساب ببرد.
۵. هیوا – رحیم
رسول ملاقلی پور، همیشه فیلمساز جنگ بود. یا جنگ را در میدان به تصویر درمیآورد یا از قربانیان خاموش جنگ میگفت. در کارنامه کاری او، «هیوا» یکی از بهترینها و پررنگترین آثار او در ارتباط با جنگ تحمیلی است. ملاقلی پور در برزخی از واقعیت و خیال، کابوس و رؤیا و حقیقت و دروغ، بینندهاش را باشخصیت اصلیاش آشنا میکند و او روانه سفری عاشقانه میکند. جمشید هاشم پور، قبلاً با «پرده آخر» نشان داده بود که بهجز قهرمان اصلی میتواند یک مکمل درخشان باشد. حضور او در «هیوا» دقیقاً آن نقش مکملی است که تأثیری دراماتیک در قصه دارد و میتواند در کنار شخصیت اصلی بیننده را با خودش همراه کند. هاشم پور آنقدر در «هیوا» میدرخشد که دیپلم افتخار جشنواره را کسب میکند. افتخاری که تا سالها بعد و «دارکوب» و دریافت سیمرغ بلورین دیگر تکرار نمیشود.
ه خ / ص گ