ایرانگردی
نقد فیلم سینمایی «خورشد» به کارگردانی مجید مجیدی را در این گزارش بخوانید.
به گزارش آیفیلم، شاید همه مخاطبان سینما و مردم عادی، مجید مجیدی را با بچههای آسمان بشناسند. نه با دیگر آثارش و حتی فیلم بیگ پروداکشن و پرسروصدایش؛ محمد(ص). مجیدی هنوز برای همه یعنی علی، پسری با کفشهای نیمه پاره، با صورتی عرق کرده و چهرهای استوار. قهرمان کوچکی که قلب یک ملت دعاگویش بود تا اول که نه، سوم بشود تو صاحب کفشهای نو. یک ملت دل توی دلش نمانده بود تا علی سوم شود اما علی اول شد و غم قهرمانی علی همه را شوکه کرد. علی قهرمان کوچکی بود و هست که حالا بیش از ۲۰ سال است که مشابهش در سینما متولد نشده است. این سینمایی است که مجیدی را مجیدی کرد. سینمایی با قهرمانهای کودک و نوجوان، بدون استارهای معروف سینمایی و بدون پروداکشنهای عجیب و غریب. مجیدی همیشه ساده روایت میکرد و جذابیت و دوست داشتنی بودن سینمایش در همین سهل و ممتنع بودن و سادگی و بیآلایش بودن سینمایش بود. درست شبیه شخصیتها و قهرمانهایش. مانند تمام نوجوانهایی که در اکثر کارهایش دوست داشتنی بودند. اما حالا خورشید به خاطر دوری از همین قاعده نسبتا ساده ضربه خورده است. هر کجا که مجیدی از سینمای ذاتیاش فاصله گرفته و به سمت چهرهها و فضاهای سینمایی مد روز رفته کار خرابتر شده و هر کجا به سمت سینمای خودش برگشته کار قوت گرفته است.
خورشید قرار است قهرمانی شبیه علی بچههای آسمان را بازآفرینی کند اما این بار قهرمان دچار سردرگمی و پیچشهای بیجای فیلمنامه در لابلای رفت و برگشتهای بیدلیل گیر افتاده است. نوجوانی در گیر در تونلها و راه آبهای زیر زمینی که قرار است به گنجی بزرگ برسد که هم او و مادرش را از این فلاکت نجات دهد، هم مجیدی را به روزهای اوج خود بازگرداند و به قول عادل فردوسیپور یک کامبک رویایی باشد برای مجیدی. اما همه چیز در لابلای گل و لایها و حفرههای زیر زمینی فیلمنامه گیر میکند و وقتی از آن دالانهای مخوف نجات مییابد که دیگر دیر شده است؛ بیش از ۲ ساعت از وقت فیلم گذشته و پرده سومی دیگر وجود ندارد تا مجیدی را نجات دهد و یا حتی امیدی برای نجاتش باقی بگذارد. آنقدر دیر شده است که قهرمان نوجوان داستان هم دیگر نتواند مدرسه را نجات دهد و زنگ برای مدرسه تخلیه شده و خالی به صدا در می آید.
فیلمنامه بلاتکلیف است. بلاتکلیف بین جاویدی و مجیدی. جاویدی کلاسیک کار و مجیدی دلی ساز.
ضعف جدیدترین اثر مجیدی را نمیتوان به تنهایی گردن فیلمنامه همانداخت. بازیهای خیلی معمولی بازیگرهای بزرگ و نامی ضربهای جبران ناپذیر به خورشید می زند که حتی با بادکنکهای نمادین فیلم هم نمی تواند خورشیدی فانتزی و الکی را بالا ببرد و دلخوشکنکی ساده بیافریند. خورشید مطول است و زیادهگویی دارد. آنقدر طولانی که زمان را گم میکند. هم خودش در زمان گم می شود، هم شخصیتهایش و هم مخاطبش.
ورشید قرار بود درخشان باشد یا حداقل مانند ماه در شب تار، اما حالا تبدیل شده است به ماه در روز روشن. نه خاصیت ماه بودن را دارد و نه اثری از آن معلوم است. نه کار حس و حال جاویدی را دارد نه حال و هوای مجیدی را.
منتقد: محسن دریالعل
ه خ/